مناسبت روز - امام خمینی
دهه شصت، دهه امام خمینی(ره) بود و از این پس دهه ها هر چه بیایند به جز او انتساب نخواهند داشت. این او بود که هر آنچه که در تقدیر تاریخ انسان این عصر بود ظاهر کرد . حیات انسان هایی چون او نفخه ای از نفخات روح الهی است که در تن انسان می دمد، در تن زمین مرده، و آن را حیات می بخشد.
امام خمینی انسانی چونان دیگران نبود ؛ از قبیله انبیا و اصحاب آنان بود و مصداقی از مصادیق معدود ( نبا عظیم ).... که هر هزار سال یکی میرسد ، و مراد از این (هزار) عدد هزار نیست؛ مراد آن است که او خیل یاد آوران است و مورد خطاب «انما انت مذکّر». و مخاطب این سخن آنانند که نه نامی از آنان در تاریخ های تمدن هست و نه در تاریخ های رسمی، اما زمین هر چه دارد مدیون آنهاست. اینان چون دیگر ابنای بشر از خاک روییده اند، اما چون دیگران در خاک نمانده اند و سر بر آسمان برآورده اند. و فقط، هم اینانند که از حقیقت با خبرند و دیگران را نیز اینان خبر کرده اند.
تاریخ حیات باطنی بشر تاریخ انبیاست و این تواریخ دیگر که نوشته اند ظنون نگارندگان آنهاست و راهی به حقیقت ندارد. آنها همواره ظاهر را بی نسبت با باطن دیده اند و هر که اینچنین بنگرد همه چیز را وارون خواهد دید. چرا در تاریخ های تمدن به انبیا و اوصیایشان اشاره ای نرفته است و اگر هم کسانی چون ویل دورانت به آن پرداخته اند وجودشان را درهاله ای از ابهام نگاه داشته اند و درباره تعالیم انبیا سکوت کرده اند. انبیا برای بهبود زندگی اقتصادی مردمان _ به زعم امروزی ها _ که نیامده اند! آنها قبل از هر چیز خود را «فرستاده خدا» می گفته اند و تعالیم خویش را (وحی) مینامیده اند . مدّعی بوده اند که از جانب خدا آمده اند و خبر از آسمان دارند ..... و مردمان نیز می پذیرفته اند ؛ و اگر نه، دین و دینداری تا کنون در کره نابود گشته بود .
بعد از چند قرن که از رنساس و هبوط بشر در مصداق کلی خویش گذشته است هنوز هم آنچه در میان مردمان اعتبار دارد تاریخ میلادی است که از زمان تولّد مسیح محاسبه شده است، و تاریخ هجری است که در زمان هجرت پیامبر اسلام.... و مگر نه اینکه اگر وقایع دیگری برای بشر از این وقایع اهمیت بیش تری داشت ، آنها را مبدآ تاریخ می گرفتند؟ امّا در کتاب های تاریخ تمدن، اعصار زندگی بشر را بر مبنای ابزار تولید آنها عصر سنگ و آهن و مفرغ و مس و.... حالا هم عصر تکنولوژی و عصر ارتباطات و عصر فضا و فلان و بهمان نامیده اند .
امام خمینی پیامبر تازه ای نبود، اما از یادآوران بود ، از مخاطبان ،انما انت مذکر ، که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یادآوری کرد و بعد از چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمعی کلی می گذشت، چونان اسلاف خویش _از ابراهیم و اسماعیل تا محمّد (ص)_دوره ای از جاهلیت را شکست و عصر دیگری را آغاز کرد.
این عصر تازه را باید عصر امام خمینی نام نهاد ، چنان که حق آن بود که اعصار پیشین را نیز به انبیا و اوصیا و یادیاران دیگر انتساب می کردنند؛ و مردمان همواره چنین کرده اند، امّا تاریخ نویسان نه. زیرک ترین آنها همچون آرنورد توین بی در یکی از مفاهیمی که برای (هبوط) قائل می شود آن را (هبوط نیاکان بشر از زیستگاه هایشان در بالای درختان برای زندگی در خشکی)(!)معنا می کند. حتی «توین بی» که خودش یک متفکر ظاهراً مذهبی است، نسبت بین دین و تمدن و باطن و ظاهر وجود انسان را درنمی یاید، چه برسد به آنان که اصلا براساس ماتریالیسم دیالکتیک تاریخ را معنا کرده اند. او اصلا نمی تواند خود را از سیطره ای که داروین به طور نابخود بر تفکر او دارد رها کند و برای هبوط در همان آغاز کتاب سه معنا ذکر می کند که در چشم ما حقیقتاً ابلهانه و بسیار خنده آور است . یکی از معانی همان بود که نوشتم و بعد هبوط را از لحاظ معنوی معنا می کند؛ به دیگر سخن، آنها زمانیکه صاحب شعور و آگاهی شدند بطور معنوی هبوط نموده اند.سومین معنای هبوط ، که خودش هم آن را غیرقابل توجیه توصیف می کند در ادامه همان معنای دوم است: واقعیت اینست که یک موجود آگاه و ذیشعور می تواند شریر باشد ولی یک موجود بیشعور نمی تواند ... و بالاخره حتی به ذهنش هم خطور نمی کند که شاید آنچه در کتاب های آسمانی در معنای هبوط آمده است دارای حقیقت باشد.
وجود امام خمینی و برکات آن را تنها کسانی می توانند حقیقتاً درک کنند که در جست و جوی تاریخ تحول باطنی انسان بر کره زمین – که خاستگاه تحولات ظاهری اجتماعی و اقتصادی و سیاسی حیات او نیز هست – به تاریخ انبیا رجوع می کنند. هم آنانند که در وصف امام خمینی می گویند که او بت شکنی دیگر از تبار ابراهیم بود. و یا برای تبیین حقیقت مبارزه او با طاغوت به داستان موسی و فرعون در قران رجوع می کنند، و یا برای بیان شیوه مبارزه او در برابر دشمنان انقلاب اسلامی به واقعه کربلا باز می گردند. خود او حتّی یک بار هم نشد که برای تبیین افعال و سیاست های خویش مردم را به تاریخ های مصطلح رجوع دهد؛ حتّی برای یک بار نگفت که ( من آمده ام تا ایران را به توسعه اقتصادی برسانم )؛ او خود را در برابر احیای حیات باطنی بشر مکلّف می دانست و می فرمود که چون باطن انسان حیات یابد ، امور مربوط به دنیای او هم اصلاح خواهد شد و این لفظ (اصلاح) نیز با غایت تاریخ های تمدن از (اصلاح) فقط مشترکی لفظی است.
مسلمانان به قدرت اقتصادی تسلیحاتی نیز دست خواهند یافت، امّا این امر مسلّماً موکول و مسبوق به یک «تحوّل نفسی» است که امام خمینی برای آن قیام کرده و به آن هم رسید. و بی رو دربایستی ، همه تحوّلات تاریخی دهه شصت هجری و دهه هشتاد میلادی و دهه اول قرن پانزدهم هجری قمری معلول همین علّت یگانه است؛ قیام امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی .... چه دیگران این حقیقت را بفهمند و چه نفهمند؛ و از این پس نیز همه تحوّلات تاریخی در کره زمین در جهت تشکیل امّت واحده اسلامی و قدرت گرفتن او در مبارزه ای بزرگ و بسیار جدی است که خواه ناخواه روی خواهد نمود.
شهید سید مرتضی آوینی